مککانهی و هارلسون در فصل اول این سریال در نقش یک جفت کارآگاه جنایی حاضر شدهاند که در خطوط زمانی مختلف روی یک سری پروندهی قتل کار میکنند. البته نمرهها و استقبال شگفتانگیز از «کارآگاه حقیقی» برای فصل دوم و سوم این سریال پایین آمد و با وجود آنکه خود پیزولاتو نویسندگی آنها را بر عهده داشت، اما فصلهای بعدی نتوانستند جادوی ترکیب مککانهی و هارلسون را تکرار کنند.
با مرور زمان، مخاطبان برخی از این جزئیات مجموعهی «هری پاتر» را فراموش کردهاند یا اینکه اصلاً نادیده گرفتهاند. برخی از این حقایق در کتابهای «هری پاتر» بودند اما در فیلم ناگفته باقی میماندند و برخی دیگر یا هرگز به صراحت بیان نشدهاند و یا اینکه در مطالب تکمیلی که بعداً به داستان اضافه شده، گفته شدهاند. این مطالب غمگین از جادوی مجموعه نمیکاهند و تنها رنگوبوی آن را متفاوت میکنند. این حقایق نادیدهگرفتهشده باعث میشود که مجموعهی «هری پاتر» تبدیل به مجموعهای پیچیدهتر شود و پسزمینهی بیشتری به برخی از شخصیتها و انگیزههای آنها دهد.
بعضی از بازیگران مانند دنی پودی یا بندیکت وانگ به دنبال بازی در نقشهای خاصی شناخته میشوند و به همین دلیل مرتبط کردن آنها با شخصیتهای دیگر، دشوار است، در حالی که به سایر بازیگران این لیست لقب «بازیگر شخصیت» داده میشود؛ به معنی این که بخش زیادی از شخصیتهایی که آنها ایفایشان کردهاند، نقشهای مکمل بودهاند. معمولا بازیگران نوع دوم یا همان بازیگرهای شخصیت، به راحتی میتوانند از یک ژانر به سراغ ژانری دیگر بروند. در هر صورت اما به هیچکدام از بازیگران این دو دسته، با وجود تواناییها و تجربههای موفقشان، فرصت درخشیدن به عنوان نقش اصلی داده نشده است و همین است که آنها را تبدیل به بهترین بازیگران قدرنادیده میکند.
پیش از آنکه به ۱۵ انیمیشن خاطرهانگیز این مقاله برسیم، شاید بهتر باشد مقولهی «کودک درون» را کمی بازتر کنیم. کودک درون در واقع اصطلاحی روانشناختی است که به برخی از احساسات و واکنشهای ما نسبت داده میشود؛ یک نوع انگیختگی که به شکلی نمادین -یا عینی- از دوران کودکی سرچشمه میگیرد. به عبارت دیگر، برخی از رفتارهای شما و احساساتی که به رویدادهایی خاص دارید، از دوران کودکی آمدهاند و حتی شاید با شخصیت فعلی شما تضاد داشته باشند. این میتواند حسی مثبت مانند کنجکاوی و گرایش به بازیگوشی باشد یا حسی منفی مانند ترس، ناامنی و اعتمادبهنفس پایین.
او در این باره میگوید: «من برای مدتی طولانی، احساس گمشدگی میکردم و در شناخت هویتم دچار تردید شده بودم و این باعث ناراحتی بسیار من بود. حالا خیلی وضعیتم بهتر شده. اما حتی برگشتن به آن دوران و توضیح فشاری که تحمل میکردم هم برایم ناخوشآیند و دشوار است.»