کمتر فیلمسازی در دوران تازه توانسته مانند نولان در همهی قسمتهای کارش مستقل بماند و در عین حال از بودجههای عظیم هم بی نصیب نماند. امروزه اگر فیلمسازی با بودجهای کلان سر و کار داشته باشد، بیش از هر چیز باید به فکر مخاطب عام باشد و تا میتواند به او باج بدهد یا طبق الگوهایی از پیش تعیین شده فیلم بسازد تا فیلمش به فروش و سوددهی برسد؛ همان الگوهای امتحان پس دادهای که دست و پایش را میبندند و باعث میشوند که او نتواند با آزادی کار کند. اما در این دنیای مادی کریستوفر نولان ایدههایش را بی کم و کاست به کار میگیرد و فیلمی را میسازد که دوست دارد. دلیل این موضوع هم کاملا واضح است؛ او رگ خواب تماشاگر را میشناسد و کاری میکند که تعادلی میان حفظ استقلاش در کار و توجه به ذائقهی مخاطب برقرار شود. جذابیت کار او هم همین است که خبر از نبوغی سرشار میدهد.
«شوگون» قبلاً الهامبخش یک اقتباس موفق بوده است، یک سریال کوتاه محصول سال ۱۹۸۰ با بازی توشیرو میفونه و با گویندگی اورسن ولز. پروسه احیا کردن این داستان بیش از یک دهه طول کشید تا بالأخره در سال ۲۰۲۴ سریال جدیدی از این حماسه منتشر شد. خالقان سریال، جاستین مارکس و ریچل کوندو به جوهره مخفی و اصلی سریالهای حماسی پی بردند: تعادلی بین مقیاس گسترده کشمکشها و شخصیتپردازی روانشناسانه. سریال شبکه FX نشان میدهد که هالیوود به جای اختراع جهانهای دیگر برای آثار حماسی خود، میبایست با دقت بیشتری به دنیای خودمان نگاه کند.
داستان بازماندگان پرواز شمارهی ۵۷۱ نیروی هوایی اروگوئه از همان اول خوراک تبدیل شدن به فیلم بود و اولین فیلمی هم که بر منبای آن ساخته شد، یک تریلر مکزیکی به نام «زنده بمان!» (Survive!) بود که در سال ۱۹۷۶، یعنی چهار سال پس از واقعه، ساخته شد، ولی این فیلم بهخاطر کیفیت ناکافی نتوانست از آزمون زمان سربلند بیرون بیاید و تا حد زیادی به دست فراموشی سپرده شده است. دو فیلم معروفتر و مطرحتری که این واقعه را به تصویر میکشند، یکی «زنده» (Alive)، در سال ۱۹۹۳ و دیگری «انجمن برف» در سال ۲۰۲۳ است. جالب اینجاست که هر سه فیلم از سه کتاب مختلف اقتباس شدهاند که هرکدام با رویکردی متفاوت به واقعه میپردازند.
فیلم «گودزیلا و کونگ: امپراتوری جدید» محصولی از برادران وارنر و لجندری اینترتینمنت در دومین هفته اکران خود ۳۱.۷ میلیون دلار از ۳۹۴۸ سینما بدست آورد. فروش بلیط این هفته ۶۰٪ نسبت به اولین افتتاحیه موفق ۸۰ میلیون دلاریاش کاهش یافت و در مجموع به درآمد ۱۳۵ میلیون دلار در داخل و ۳۶۱ میلیون دلار در سطح جهانی رسید.
خاویر باردم، یک مارس ۱۳۶۹ در لاس پالماس جزایر قناری چشم به جهان گشود. پدر باردم یک تاجر و مادرش یک بازیگر بود. وقتی که خاویر باردم کودکی بیش نبود، والدینش از یکدیگر جدا شدند. مادر خاویر مسئولیت بزرگ کردن او را به تنهایی برعهده گرفت. اگر چه باردم در ابتدا علاقهای به بازیگر شدن نداشت و نقاشی را به عنوان حرفهی خودش برگزیده بود، اما از آن جایی که به عقیدهی خودش نقاش خوبی نبود، برای کسب درآمد به ایفای نقشهای کوتاه پرداخت و توانست خیلی زود در بازیگری برخلاف نقاشی به موفقیت دست پیدا کند. برادر و خواهر باردم هم بازیگر هستند.
من در نقد فیلم «مردان» اندکی به جنبههای رادیکال فمینیسم پرداخته بودم و از آنجایی که «دوشیزه» دقیقا همان مسیر را دنبال میکند، بخشهایی از آن متن را در قالب نقلقول یادآوری میکنم: «فمینیسم در طول این دو قرن، موافقان و مخالفان متعددی داشته است اما در حال حاضر، دیدگاههای منفی نسبت به آن بیشتر است که از ظهور فمینیستهای [افراطی] تقلبی سرچشمه میگیرد. آنهایی که به کلی درکی از رسالت اصلی این جنبش ندارند، زن را جنسیت برتر میدانند و «مردستیزی» را به رسمیت نمیشناسند (این نوع نگاه به گرایش نئوفمینیسم نزدیک است که اساساً دغدغهاش برابری نیست، زن را میستاید و یک نوع تفکر شوونیستی در اشخاص ایجاد میکند. فمینیستهای رادیکال نیز به نوبهی خود در ترویج مردستیزی نقش بهسزایی داشتهاند)؛ این افراد در سالهای اخیر، بیشترین آسیب را به حقوحقوق زنان زدهاند و با سوءاستفاده از تریبونهایی که در اختیار دارند، میخواهند انتقام تاریخ را از نسل فعلی بگیرند و برای محکوم کردن مردها (به جرم مرد بودن) تقلا میکنند.»