فیلم «تلماسه» با گروهی پر ستاره از بازیگران وارد صحنه شد که بسیاری از آنها در فیلم «تلماسه: بخش دو» نیز حضور دارند. دنباله «تلماسه» علاوه بر چهرههای آشنای قبلی، هواداران را با چهرههای جدیدی آشنا میکند که به شخصیتهای کلاسیک رمان جان بخشیدهاند و باعث شده مخاطبان به شناخت تازهای از آنها برسند. اما فکر نکنید استعدادهای فرنچایز «تلماسه» تنها به روی صحنه محدود میشود. در پشت صحنه این فرنچایز نیز افراد با استعداد زیادی وجود دارند که باعث و بانی برنده شدن جوایز متعدد «تلماسه» بودهاند؛ از جمله نامزدی در ۱۰ جایزه اسکار که «تلماسه» ۶ مورد از آنها را برنده شد. بسیاری از این خلاقیتها در «تلماسه: بخش دو» نیز تکرار شده است تا دنباله نیز به همان اندازه فیلم نخست تماشایی و جذاب باشد. اگرچه بسیاری از کسانی که فیلم را تماشا کردهاند معتقدند «تلماسه: بخش دو» از فیلم قبلی مهیجتر است.
از همان فیلم «خواننده جاز» (The Jazz Singer) محصول سال ۱۹۲۷ که اولین اثر ناطق میدانندش تا اواسط دههی ۱۹۶۰ میلادی بلترین فیلمهای ژانر موزیکال جایی ثابت در آثار تولیدی استودیوها در آمریکا داشتند. اما رفته رفته با عوض شدن ذائقهی مخاطب در آن دوران سینمای موزیکال هم آهسته آهسته به ژانری مرده تبدیل شد و جایگاهش را از دست داد. چرا که دههی ۱۹۶۰ و متقاعب آن دههی ۱۹۷۰ چنان تلخ بود و مردمانش چنان رویا گریز که نمیشد خوشباوری آثار موزیکال را باور کرد. در واقع مخاطب آن روزگار دوران خوشباوری و امیدهای فراوان بهترین فیلمهای موزیکال جهان را دیگر باور نداشت و آنها را سطحیتر از آن میدید که قبولشان کند.
علمی-تخیلی حتی قبل از شروع به ساخت فیلمی در مورد ارتباطات فرازمینی یا جنگ کهکشانی بر سر سیارهای بیابانی بخاطر ادویهای که سفرهای بین ستارهای را ممکن میکند، ژانر ویلنوو بوده است. هنر او این است که دنیا را به صورت مورایی نمایش دهد، تورنتو را تبدیل به دشمنهای زبان نفهم فضاییهای منطقی کند و حومه آریزونا را به یک سرزمین بایر پیش از آخرالزمان تبدیل کند. این نکته ثابتترین ویژگی او بهعنوان یک فیلمساز بوده است، حتی اگر به قیمت کمرنگ شدن محتوای اصلی فیلمهایش باشد. یکی از دلایل فوقالعاده بودن فیلمهای «تلماسه» هم این است که خود داستان و جهانسازیاش زمینه را برای زیباییشناسی تزلزلناپذیر ویانوو فراهم میکند و کلیات دنیای این فیلمها بهطور قابلتوجهی برای بینندگان غریبه است: انجمنی خواهرانه به عنوان جادوگران فضایی، جوامع فاشیست گوت و تشکیلات رایانههای انسانی در میان یک ساختار سیاسی سلسله مراتبی از قبیلههای مشکوک.
از طرفی اما قدرت براندو در همین است؛ تنها بخش کوچکی از نقشآفرینیهای او، به اندازهای قدرتمند و درخشان هستند که برای همیشه هنر بازیگری را تحت تاثیر قرار دادهاند. حتی در بین نقشآفرینیهای ضعیفتر براندو، آثار ماندگاری از او وجود دارند که ارزش بازبینی دارند. برای به خوبی به تصویر کشاندن هنر این بازیگر و بررسی کردن حضور قدرتمند او در مقابل دوربین، تمام ۳۹ فیلم سینمایی این بازیگر و تنها حضور تلویزیونیاش را رتبهبندی کردهایم تا نگاهی بیندازیم به کارنامهی هنری گستردهی او.
برای اثبات اینکه فیلمهای کمدی هم میتوانند آنتاگونیستهای بزرگ را در خود جای بدهند، در این مطلب تعدادی از بهترین شخصیتهای شرور این ژانر را نام بردیم. در حالی که بعضی از این شخصیتها واقعا ترسناک و تهدیدآمیزند، تعداد زیادی هم درصد شرارت کمتری در وجودشان دیده میشود و بعضی هم آنقدر مضحک و خندهدارند که در واقع جایی در فیلمهای جدی و ترسناک ندارند. شاید بعضی از فیلمهایی که اینجا نام بردیم بیشتر بهعنوان درام شناخته شوند تا کمدی، اما به واسطه تنها یک طنز قوی و موقعیت خندهدار شایسته قرار گرفتن در این فهرست هستند.
«گیجگاه» قصه زندگی یک مادر جوان (باران کوثری) را دنبال میکند که مطلقه است و شوهرش زندانی است. او در ساختمانی دوطبقه با خواهر و شوهر خواهرش زندگی میکند و کل زندگیشان، ظاهراً در دهه هفتاد به تماشای فیلم و گلچینهای موزیک لس آنجلسی میگذرد. بروس لی، جمشید آریا، فیلم هندی، تمام کلیشههای سینمایی آن دوره و هر آنچه ممنوع و غیرمجاز بوده، قرار است که دستمایه طنز باشد. اما نمیشود. اولاً پیش از این بارها به خصوص در سریالهای شبکه نمایش خانگی و همینطور سینما از این کلیشهها استفاده شده است.
البته «کافه کنار جاده» تا مدتها اولین و آخرین فیلم ژانر مشتزنی در کافه بود. واقعا جای تعجب دارد که چرا با وجود محبوبیت همیشگی فیلمهایی از این دست، کمتر کارگردانی تلاش کرده (یا جرئت کرده) در این قالب فیلم بسازد و دربارهی این خردهفرهنگ به نحو شایسته داستانسرایی کند. برای نمونه میتوان به «کافه کنار جاده ۲» اشاره کرد که یک دنبالهی کاملا فراموششدنی برای این فیلم بود و مستقیم به پخش خانگی رفت و جاناتان شیچ (Johnathon Schaech) در آن بازی میکرد. سال ۲۰۱۸ میلادی هم فیلم «بانسر» (The Bouncer) را داشتیم که احتمالا هیچکس ندیده است و ژان کلود ون دام نقش اصلی آن بود و به سختی میتوان آن را در کنار «کافه کنار جاده» در این ژانر قرار داد. خلاصه به نظر میرسید که همه این ژانر را نادیده گرفتهاند و طرفداران دیگر فقط امید داشتند روزی کسی بیاید و همان فیلم ماندگار «کافه کنار جاده» را بازسازی کند.
با این حال فیلمهای وسترنی هستند که کمتر از سایرین روند داستانی سیاه در برابر سفید را پیش میگیرند. بعضی از این فیلمها را میتوان به عنوان فیلمهای وسترن دربارهی یاغیها دستهبندی کرد. همانطور که از نام این فیلمها برمیآید داستان آنها دربارهی کسانی است که مقابل قانون میایستند. در این فیلمها حتی افراد قانون ممکن است تبدیل به ضد قهرمانها شوند. چنین فیلمهایی میتوانند مضمونهای پیچیدهتری هم داشته باشند و شخصیتهای آنها ممکن است شخصیتهایی خاکستری باشند. به عقیدهی بسیاری، وسترنهای اینچنینی جذابتر هستند و داستانهای آنها غیرقابل پیشبینیتر میباشد.