اینکه کوین کاستنر تنها پس از چند سال بازیگری در سطح اول هالیوود، یک فیلم وسترن حماسی را کارگردانی کرد، فینفسه تحسینبرانگیز است. او این روزها چهرهی سرشناسی محسوب میشود اما پیش از «رقصنده با گرگها»، حدودا سه سال بود که به عنوان یک بازیگر جوان، در نقشهای اصلی ظاهر میشد. او در آن مقطع، در فیلمهای خوشساختی همچون «تسخیرناپذیران» (۱۹۸۷)، «بول دورهام» (۱۹۸۸) و «سرزمین رؤیاها» (۱۹۸۹) بازی کرد. او شاید در دنیای فیلمها، امپراتوری آل کاپون را نابود کرده و یک زمین بیسبال افسانهای ساخته بود اما در واقعی میخواست کاری را انجام دهد که غیرممکن به نظر میرسید: احیای ژانر وسترن. کاستنر اما غیرممکن را ممکن ساخت.
اما پرسش بزرگی که مطرح میشود، این است. اگر فیلمی به این موفقیت رسیده، چرا نباید قسمت دومش شود؟ ظاهراً کمپانی پارامونت پیکچرز بعد از موفقیت فیلم اول که تبدیل به یکی از پربینندترین فیلمهای سال ۱۹۹۴ شد، تصمیم داشت «فارست گامپ ۲» را بسازد. آن زمان «فارست گامپ» با فروش ۶۷۸ میلیون دلار در گیشه با بودجه ۵۵ میلیون دلاری تبدیل به بزرگترین بلاکباستر پارامونت در آن سال شد. «شیر شاه» انیمیشن محبوب دیزنی در صدر جدول فروش گیشه قرار گرفت و فیلم «فارست گامپ» دوم شد.
داستان انیمه ترسناک «اوزوماکی» در شهری کوهستانی اتفاق میافتد که با مارپیچهایی نفرین شده است. دو شخصیت اصلی، کیریه گوشیما و دوستپسرش شوئیچی سایتو هستند که در شهر کوچک و مرموز کوروزوچو، غلبهی نفرین مارپیچ ناشناختهای را میبینند که اطرافیانشان را به هرجومرج و جنون میکشاند. در نگاه اول موقع خواندن مانگا، ایدهی طلسم مارپیچی ممکن است برایتان کمی خندهدار به نظر میرسد. مثلا افرادی را تصور کنید که به حلزون تبدیل میشوند، یا کسانی که با پیچیدن خود در گلدانها میمیرند. اما در پنلهای مانگای ایتو، این ایدههای بهظاهر مضحک، ترسناکترین کابوسهای شما را تداعی میکنند. جونجی ایتو، توضیح داده که چیزهای ساده در زندگی روزمره مدام مردم را به جنون میکشانند. او این را با قرار دادن عمدی مارپیچها در همه جا در شهر نشان میدهد. این مارپیچها در اشیای ساده و روزمره گنجانده شدهاند، که نشان میدهد فرار از آن تقریبا غیرممکن است و این امر به نوبهی خود مردم شهر را دیوانهتر میکند. با دیوانهتر شدن مردم شهر، ظاهر مردم هم وحشتناکتر میشود که نمایانگر جنون و دیوانگی است که شهر به تدریج در آن فرومیرود. با اینکه نفرین مارپیچی ظاهر همه چیز را تغییر میدهد، بیشتر اهالی شهر از پذیرفتن اینکه چیز غیرمعمولی در حال رخ دادن است، امتناع میکنند و تنها شوئیچی و کیریه میمانند که از بلایی که سر شهر آمده آگاهند. با این کار، ایتو نشان میدهد که ما از پذیرش مشکلات در جامعهی خود امتناع میکنیم و در نتیجه، به تدریج بخشهایی از خود را از دست میدهیم.
اجازه دهید با ذکر مثالی موضوع را کمی روشن کنیم؛ این روزها ویدئوهای بسیاری با محوریت درس گفتارهای فلسفی در فضای مجازی وجود دارد و پخش میشود. اساتید دانشمند بسیاری برای علاقهمندان و شاگردان خود از فلسفهی مهم فلان فیلسوف میگویند و درسی میآموزند که قطعا ارزشمند است و مخاطب بسیاری هم دارد. استادی که فلسفهی پشت افکار نیچه در کتاب «چنین گفت زرتشت» را به دقت موشکافی میکند و آن را به بهترین شکل به مخاطبش منتقل میکند، قطعا انسان گرانمایهای است اما طبعا فیلم آن جلسات یک اثر سینمایی محسوب نمیشود و ربطی به هنر ندارد. طبیعتا آن استاد محترم هم چنین ادعایی ندارد و تصور نمیکند که با فیلمبرداری از جلسات خود و بارگذاری آن در فضای اینترنت در حال توزیع یک اثر مهم هنری است، گرچه قطعا به لحاظ آموزشی میتواند کار ارزندهای باشد.
«ونوم: آخرین رقص» سومین و آخرین قسمت از سهگانه ضدقهرمان مارول سونی، در دومین هفته اکران ۲۶.۱ میلیون دلار فروش داشت. این رقم ۴۹٪ کاهش را نسبت به ۵۱ میلیون دلار فروش افتتاحیه نشان میدهد، که برای فیلمهای ابرقهرمانی نتیجه چندان بدی نیست. با این حال، «ونوم ۳» شروع بسیار ضعیفتری نسبت به قسمتهای قبلی خود داشت و تا به امروز توانسته است ۹۰ میلیون دلار در داخل کشور بفروشد. بنابراین مخاطبان بینالمللی برای رساندن این فیلم با بودجه ۱۲۰ میلیون دلاری به سوددهی نقش کلیدی خواهند داشت. سومین «ونوم» در حال حاضر در باکس آفیس بینالمللی با ۲۲۷ میلیون دلار فروش موفقتر بوده و مجموع جهانی آن به ۳۱۷ میلیون دلار رسیده است.
پیش از آنکه سریال هری پاتر از راه برسد، به ۱۰ مورد از بزرگترین رازهای حلنشده نسخههای سینمایی هری پاتر پرداختهایم؛ این اسرار که خاتمه و جزئیات مهم داستان را از مخاطبان دریغ کردهاند، بر اساس میزان ابهام و تأثیرشان بر داستان رتبهبندی شدهاند.
این فیلم اگر وارد مراحل جدی توسعه شود، نشان میدهد که رویکرد استودیوی وارنر به این مجموعه تغییر کرده است. اگر اخبار را دنبال کرده باشید، حتما میدانید که توسعهدهندگان سریال اصلی، دیوید بنیاف و دن وایس ابتدا قصد داشتند تا سریال اصلی را با سه فیلم سینمایی به پایان برسانند. مارتین هم در گذشته از این ایده استقبال کرده بود، او سال ۲۰۱۴ به هالیوود ریپورتر گفته بود که ایدهی تبدیل کتابهای ترانه یخ و آتش به فیلم را بررسی میکند. با این حال، شبکهی اچبیاو با این ایده مخالف بود و میخواست که «بازی تاج و تخت» در قالب سریال باقی بماند.