اگر قبلاً این ماجرا را شنیده‌اید، بگویید که دیگر تعریفش نکنم.

تلفنی هوشمندتر

تلفن هوشمند کدوم‌وره؟ از این‌وره و از اون‌وره

یک روز، یکی از آن مخترع‌های خیلی خلاق که توی یکی از معروف‌ترین شرکت‌های حوزه‌ی تکنولوژی در تمام دنیا کار می‌کرد، پیش خودش گفت که آینده‌ی ارتباطات، در گرو ترکیب تلفن‌ همراه و کامپیوتر است. این مخترع معتقد بود که دستگاهی که قرار است بسازد، باید خیلی عادی جلوه کند و همین که کاربر آن را در دست می‌گیرد، به‌نظرش آشنا بیاید و بتواند با آن کارهای مختلف انجام بدهد. به‌نظر او این دستگاه باید صفحه‌ای لمسی می‌داشت تا کاربر بتواند با انگشت‌هایش از دستگاه استفاده کند. همچنین صفحه‌ی اولیه و اصلی دستگاه، باید آیکون‌هایی می‌داشت که کار با آن‌ها آسان باشد. ضمناً باید روی آن دستگاه تعدادی بازی و نرم‌افزار کاربردی هم وجود می‌داشت.

اما پیش از هر کاری و اول از همه، باید در زمان معین، نمونه‌ای ساخته می‌شد تا در مراسمی عمومی به همه‌ی مردم نشانش بدهند و توی همان مراسم، توجه همه‌ی رسانه‌ها را به آن جلب کنند. آن مخترع خیلی خلاق، برا اینکه بتواند نمونه‌ی اولیه را در زمان مقرر آماده کند و تحویل بدهد، تا جایی که می‌توانست، به اعضای تیم زیر نظرش فشار می‌آورد. تکنولوژی دستگاه‌شان اول شکست خورد، بعد کار کرد و بعد دوباره خراب شد. اما درست در روزی که باید از آن دستگاه و تکنولوژی جدیدش رونمایی می‌کردند، تلفن همراه نمونه‌ای که اعضای آن گروه ساخته بودند و ترکیبی بود از تلفن و کامپیوتر، به‌شکلی معجزه‌آسا کار کرد، البته تا حدی.

مخترع خلاق رفت روی صحنه و زیر نور نورافکن‌ها ایستاد و وعده داد که تلفنی به بازار عرضه خواهند کرد که همه‌چیز را تغییر خواهد داد.

این‌گونه شد که تلفن همراه هوشمند پا به عرصه‌ی وجود گذاشت.

سال ۱۹۹۳ بود که این اتفاق افتاد.

آن مخترع خلاق فرانک کانووای پسر[۱]، مهندسی بود که در آزمایشگاه آی‌بی‌ام[۲] در شهر بوکا راتون[۳] ایالت کالیفرنیا کار می‌کرد. کانوا ایده‌ی اولیه‌ی تلفن همراه هوشمند را شکل داد، آن را ثبت کرد و نخستین نمونه‌ی اولیه‌اش را ساخت. دستگاهی که او ساخت امروزه نزد عده‌ی زیادی به‌عنوان نخستین تلفن همراه هوشمند شناخته می‌شود. نام این محصول دستگاه ارتباطی خصوصی سایمن[۴] است و کانوا در سال ۱۹۹۲ نمونه‌ی آن را تهیه کرد. یعنی یک سال پیش از آن‌که شبکه‌ی جهانی وب در دسترس عموم قرار بگیرد و پانزده سال قبل از آن‌که استیو جابز، از اولین آیفون رونمایی کند.

هرچند آیفون اولین تلفن همراه هوشمندی بود که مورد استقبال مردم قرار گرفت و در سطح جامعه، همه‌گیر شد، اما آن‌قدرها هم که همه فکر می‌کردند، دستگاهی انقلابی و روبه‌جلو نبود.

کریس گارسیا[۵]، مدیر موزه‌ی تاریخ علوم کامپیوتر، مخزن بزرگ‌ترین گنجینه‌ی اقلام مرتبط با صنعت کامپیوتر در دنیا، می‌گوید: «به‌نظر من آیفون چندان هم اختراع نیست، بلکه تکامل تکنولوژی‌های پیشین است و موفقیتی چشم‌گیر در عرصه‌ی نحوه‌ی بستنه‌بندی محصول و ارائه‌ی آن به بازار. آیفون مجموعه‌ای است از تکنولوژی‌های متفاوت. این دستگاه در هیچ زمینه‌ای نوآوری نداشته.»

اصلی‌ترین خلاقیت در زمینه‌ی ساخت تلفن همراه هوشمند، تلفیق کامپیوتر با وسیله‌ای بود که در تک‌تک خانه‌های کشور پیش از آن روز، وجود داشت و آن وسیله هم چیزی نبود جز تلفن. وقتی سازندگان تصمیم گرفتند که به‌نحوی، تلفن همراه هوشمند بسازند، مثلاً به آن صفحه‌ای لمسی بیفزایند یا در آن نرم‌افزار تعبیه کنند، درواقع داشتند دست به کاری می‌زدند که در شکل‌دهی جهان امروز، تأثیراتی بسیار گسترده داشت. زمینه‌ی هوشمندسازی تلفن هم طی دو دهه پیش از آن زمان، همگی به‌خوبی آماده شده بود.

بیل باکستن[۶] که دانشمندی نامی در حوزه‌ی علوم کامپیوتر است، می‌گوید: «نوآوری‌هایی که در ساخت سایمن به‌کار رفته است، حقیقتاً در تمام تلفن‌های امروزی که صفحه‌های لمسی دارند، تکرار شده و دیده می‌شود.»

شرکت آی‌بی‌ام با کمک کانوا توانست تا سال ۱۹۹۴ نه‌تنها تلفن همراه هوشمند را کاملاً اختراع کند، که حتی آن را به بازار عرضه کرد. بسیاری از ویژگی‌های منحصربه‌فرد این تلفن همراه هوشمند بعدها در آیفون به‌کار رفتند. نسل بعدی دستگاه سایمن، نئون[۷] نام داشت و هرگز به بازار عرضه نشد، اما هروقت کاربر نئون را در دست می‌چرخاند، تصویر روی نمایشگر هم می‌چرخید. همین ویژگی، بعدها به یکی از اصلی‌ترین خصیصه‌های آیفون بدل شد. امروزه اما از سایمن اسمی نمانده، مگر در پاورقی کوتاهی در کتاب‌های تاریخ صنعت کامپیوتر. با این اوصاف، سؤال اصلی این است که چرا سایمن بدل به اولین آیفون نشد؟

کانوا درحالی‌که اولین تلفن همراه هوشمند را در دست و لبخندی معنادار بر لب دارد، می‌گوید: «اصلی‌ترین مطلب، زمان‌بندی است.» نخستین تلفن همراه هوشمند، وسیله‌ای است جعبه‌مانند، سیاه‌رنگ و در ابعاد آجر. کانوا می‌گوید: «در آن زمان، تکنولوژی‌های گوناگون تا حدی پیشرفت کرده بودند که ما چنین تلفنی را با یک‌عالم تقلا و به‌زور ساختیم.»

توی دفتر کانوا در سانتا کلارا[۸]، قلب سیلیکن‌ولی، نشسته‌ایم. دفتر او حسابی بزرگ و کمی به‌هم‌ریخته است و درست در سایه‌ی پارکی معروف به‌نام آمریکای بزرگ[۹] قرار دارد. کانوا امروزه برای شرکت کوهیرنت[۱۰] کار می‌کند، شرکتی که در زمینه‌ی ساخت لیزرهای صنعتی فعال است. او در شرکت کوهیرنت مدیریت گروهی از مهندسان را برعهده دارد. از دفتر کار او تا کوپرتینو با ماشین بیست دقیقه فاصله است. تلفن هوشمندی را در دست گرفته که سومین دستگاه تولیدشده از این نوع در تاریخ بشر است که از خط تولید خارج شده. یعنی سایمن، با شماره‌سریال ۳. البته قرار نیست این دستگاه تا مدتی طولانی در دست او بماند. مورخان بالاخره به ارزش واقعی این دستگاه پی برده‌اند و کانوا هم قرار است آن را به‌زودی برای مؤسسه‌ی اسمیتسونین[۱۱] ارسال کند.

کانوا می‌گوید: «این دستگاه یک‌جور کامپیوتر است، پس برای استفاده از آن باید صبر کنید تا بالا بیاید.» در این زمان صدای بوقی شبیه صدای بوق‌های دهه‌ی ۱۹۹۰ از سایمن بلند می‌شود و کانوا هم می‌خندد. صفحه‌ی ال‌سی‌دی سبزآبی دستگاه روشن می‌شود و وقتی با انگشتم آیکونی با عنوان نشانی را لمس می‌کنم، نرم‌افزاری جدید بالا می‌آید. بعد از این همه مدت، باتری دستگاه برای مدتی بیش از چند ثانیه جوابگو نیست، برای همین دستگاه را به برق زده‌ایم و با آن کار می‌کنیم. به جز همین یک مورد، تمام عملکردهای دستگاه کاملاً بی‌عیب‌ونقص است. صفحه‌ی شماره‌ها به‌خوبی جواب فرامین لمسی‌ام را می‌دهد. نوعی بازی پازل‌مانند هم روی آن هست که در آن، باید کاشی‌های مختلف را کنار یکدیگر جابه‌جا کرد. همه‌چیز این دستگاه آن را شبیه نسخه‌ای هشت بیتی از آیفون کرده است.

کانوا می‌گوید: «این همان دستگاه سایمنی است که به بازار عرضه شد. در سال ۱۹۹۲ و یک سال قبل از عرضه‌ی این دستگاه، نمونه‌ی اولیه‌ی آن را ساخته بودیم. تعدادی نرم‌افزار برای آن نمونه‌ی اولیه نوشته بودم. همه‌جور چیزهایی را که می‌خواستیم توی دستگاه بگذاریم، پیش خودمان فهرست کرده بودیم. همگی هم اقلام بلندپروازانه‌ای بودند. برای همین توی نمونه‌ی اولیه یک نقشه، جی‌پی‌اس و قیمت سهام را گنجاندم. برای یک‌عالمه موارد دیگر هم نرم‌افزار گذاشتیم توی دستگاه؛ تعدادی بازی هم توی آن قرار دادیم.» چون در آن زمان هنوز سامانه‌ی ابری راه‌اندازی نشده و حافظه‌های حجیم و پرظرفیتی که بشود روی دستگاه‌های کوچک و جیبی به‌کار برد، رایج نبود، برای همین نمی‌شد بسیاری از نرم‌افزارها را مستقیماً روی خود دستگاه تعبیه کرد. نقشه‌ی کانوا این بود که نرم‌افزارها را روی کارت‌هایی مخصوص مانند حافظه‌ی جانبی بریزند و آن کارت‌ها را به دستگاه وصل کنند و بعد از اتصال، قابلیت‌های مختلفی نظیر جی‌پی‌اس برای دستگاه فعال شوند. راهکار پیشنهادی او، درواقع ‌نوعی اپ‌استورِ قدیمی و واقعی بود که وجود خارجی داشت.

کانوا که الآن در دهه‌ی ششم زندگی‌اش به‌سر می‌برد، مردی است پرشر و شور و بسیار باهوش. سرش را کاملاً تراشیده است، سبیلی پرپشت و جوگندمی دارد و لبخندی غلط‌انداز و پرمعنی هم بر لب نشانده. کانوا در فلوریدا بزرگ شده و در کودکی، شیفته‌ی وسایل تکنولوژی و کارهای فنی بوده است. بیش از آن‌که خصائل جابزی در خود داشته باشد، شبیه وُزنیک[۱۲] بوده و در اوقات فراغت خود، با همه‌جور سخت‌افزاری سروکله می‌زده است. می‌گوید: «در آن دوره هکر بودم. معنی هکربودن در آن دوره، می‌شد اینکه بتوانی از صفر، برای خودت کامپیوتری سرهم کنی و بسازی. یعنی اینکه در آن زمان، من برای خودم کامپیوتر می‌ساختم.» بعضی از این کامپیوترها را بر اساس طرح مادربُردهایی می‌ساخته که استیو وُزنیک طراحی کرده بوده. کانوا می‌گوید: «خیلی برایم ناراحت‌کننده بود که در فلوریدا زندگی می‌کردم. از اینکه خانه‌مان توی سیلیکن‌ولی نبود، غصه می‌خوردم.»

کانوا مدرک مهندسی برق خود را از مؤسسه‌ی فناوری فلوریدا دریافت کرده و بعد از دریافت مدرکش، برای کار به شرکت آی‌بی‌ام رفته. شانزده سال در آی‌بی‌ام کار کرده و به‌خاطر دانش زیاد و تسلطش هم در زمینه‌ی سخت‌افزار و هم در زمینه‌ی نرم‌افزار، مدارج ترقی را در شرکت پیموده. در دهه‌ی ۱۹۸۰ به عضویت «گروه پژوهش‌های پیشرفته»‌ی شرکت در آمده. هدف این گروه، طراحی و ساخت نخستین لپ‌تاپ محصول آی‌بی‌ام بوده و آن‌ها وظیفه داشته‌اند تا می‌توانند، از ابعاد و وزن لپ‌تاپ بکاهند. کانوا می‌گوید: «یکی از اهداف گروه‌مان این بود که کامپیوتری چنان کوچک بسازیم که توی جیب پیراهن هم جا بشود.»

اما این گروه پژوهشی، دانش و فناوری لازم برای ساخت کامپیوتری چنین کوچک را در اختیار نداشتند. درست وقتی که پروژه‌ی ساخت لپ‌تاپ شرکت آی‌بی‌ام با شکست مواجه می‌شود، مدیران شرکت می‌فهمند که به‌شکلی نامنتظره، یکی از همسایه‌های‌ شرکت، فرصتی عالی پیش پای‌شان قرار داده است. کانوا می‌گوید: «دفتر شرکت توی بوکا راتون بود و دفتر شرکت موتورولا[۱۳] هم دقیقاً پایین خیابان. فضای وسیعی داشتند و همه‌جور وسایل بی‌سیم تولید می‌کردند. در آن دوره خیلی محبوب بودند.» البته گفته‌های کانوا حق مطلب را ادا نمی‌کند. در اوایل دهه‌ی ۱۹۹۰، موتورولا بزرگ‌ترین فروشنده‌ی تلفن‌ همراه در جهان بود. دفتر فلوریدای شرکت موتورولا در آن زمان، رویکردی عجیب‌وغریب داشت. موتورولای فلوریدا در آن زمان علاقه داشت که دانش خود را با شرکت آی‌بی‌ام به‌اشتراک بگذارد و در زمینه‌های مختلف با آن‌ها همکاری کند. مهندس‌های هر دو شرکت به بررسی راه‌های مختلفی پرداختند که طی آن، دو شرکت بزرگ حوزه‌ی تکنولوژی می‌توانستند خطوط تولید خود را با یکدیگر ترکیب کنند. کانوا می‌گوید: «همه از همدیگر می‌پرسیدند چطور می‌شود توی کامپیوترهای رومیزی، رادیو گُنجاند؟»

اما کانوا رؤیاهای بزرگ‌تری در سر داشت. خودش می‌گوید: «بلافاصله و در همان زمان برایم مشخص شد که اصلاً نمی‌خواهم وسیله‌ای بسازم که شبیه کامپیوتر به‌نظر برسد. اگر قرار است رادیو بسازیم، باید رادیویش از این رادیوهای قابل حمل باشد. می‌خواستم بشود آن وسیله را توی یک دست گرفت. می‌خواستم بشود با یک دست با آن کار کرد و با انگشت شست به آن فرمان داد. اصلاً نمی‌خواستم برای هر کاربری جداگانه‌ی دستگاه، مجبور به تایپ دستور شوم. در دوره‌ و زمانه‌ای که سیستم‌عامل داس همه‌گیر بود، برنامه‌ها را این‌طوری اجرا می‌کردند.» فرانک کانوا نمی‌دانسته اسم این دستگاه را چه بگذارد، اما آن‌چه می‌خواسته بسازد، اولین تلفن همراه هوشمند بوده.

کانوا می‌گوید: «سراغ بچه‌های شرکت موتورولا رفتیم و گفتیم که می‌خواهیم مشترکاً پروژه‌ای را اجرا کنیم. مشخصاً پروژه‌ای مربوط به ساخت تلفن همراه هوشمند را. موتورولا اما پیشنهادمان را رد کرد. به ما گفتند که نمی‌توانند راجع‌به ایده‌ی گنگ و نامشخص‌مان تصمیم بگیرند.» البته موتورولا پذیرفت که گروه تحت نظر کانوا را به‌صورت ضمنی حمایت کند و آخرین نمونه‌های ساخته‌شده‌ی تلفن همراه را در اختیارشان بگذارد. کانوا می‌گوید: «مجبور بودیم اسم شرکت موتورولا را از روی تمام قطعات مختلف دستگاه پاک کنیم و با رنگ، روی نشان تجاری‌شان را بپوشانیم، چرا که در ساخت اولین نمونه‌ی تلفن همراه هوشمندمان در آن زمان، از قطعات ساخت شرکت موتورلا استفاده می‌کردیم.»

موتورولا نمی‌خواست پای خود را به ساخت اولین تلفن همراه هوشمند باز کند. طولی نکشید تا مشخص شد که مدیران شرکت آی‌بی‌ام هم راجع‌به ساخت چنین محصولی دوبه‌شک هستند. کانوا می‌گوید:‌ «اگر بخواهم راستش را بگویم، آی‌بی‌ام هم به ساخت این دستگاه تمایلی نداشت.» اما خود کانوا می‌دانست که در آستانه‌ی ساخت دستگاهی انقلابی است. اما برای اثبات ادعا و عقیده‌ی خود نیازمند بودجه بود. در آن زمان کانوا توانسته بود نظر یکی از مدیران فروش را نسبت به ساخت دستگاه سایمن جلب و حمایت او را کسب کند، اما به‌منظور تخصیص بودجه، مدیر فروش باید می‌توانست رئیس خود را توجیه و رضایت او را جلب کند.

کانوا می‌گوید: «من رفتم پیش آن مدیر فروش و فهرستی پیش روی او گذاشتم از تمام قابلیت‌هایی که این دستگاه داشت و کارهایی که می‌توانست از پس انجام‌دادن‌شان بر بیاید. آن مدیر هم کیف بزرگی برداشت و یک‌عالمه اسباب‌ و وسایل ریخت تویش و رفت پیش مدیر شعبه‌ی آی‌بی‌ام در شهر بوکا راتون و به او گفت: «بودجه می‌خواهیم. این بودجه را قرار است صرف ساختن دستگاهی کنیم که از پس انجام‌دادن خیلی کارها برمی‌آید.» بعد ماشین‌حسابی در آورده و روی میز مدیر گذاشته بود. بعد دستگاه جی‌پی‌اس از توی کیف برداشته و گذاشته بود کنار ماشین‌حساب. بعد کتابی قطور پر از نقشه‌های مختلف را از توی کیف بیرون آورده و آن را هم کنار دو قلم قبلی گذاشته و گفته بود: «این دستگاه قرار است این کار و آن کار را انجام بدهد.» بعد همین‌طور به کارش ادامه داده و روی میز مدیرمان را پُر کرده بود از انواع‌واقسام وسایل مختلف. بعد هم آخر سر به او گفته بود: «می‌دانی که، فقط یک دستگاه است که می‌تواند همه‌ی این کارها را یک‌جا انجام بدهد. قرار نیست برای هر کدام‌شان دستگاهی جداگانه بسازیم.»

این نمایش یگانه دستگاه، در سال ۱۹۹۲ هم کارگر افتاد. تیم فرانک کانوا بودجه‌ای دریافت کرد و نمونه‌ای از دستگاه خود را ساخت تا آن دستگاه را به کامدکس[۱۴]، یکی از بزرگ‌ترین نمایشگاه‌های آن دوران ببرد و به بینندگان نشان بدهد که چگونه تمام تکنولوژی‌های عصر آینده را در یک دستگاه دور هم جمع کرده‌اند. اعضای گروه کانوا آن‌قدر توی آزمایشگاه و روی ساخت این دستگاه کار می‌کردند که چهره‌ی فرزند نورسیده‌ی کانوا در میان کارکنان شرکت آی‌بی‌ام برای همه به چهره‌ای آشنا بدل شده بود. چرا که کانوا چندان وقت نمی‌کرد به منزل برود و با خانواده‌اش وقت بگذارند، برای همین نوزادش را به شرکت می‌آورد و در زمان استراحت می‌رفت و کمی با نوزادش وقت می‌گذراند.

این کار سنگین و فشرده بالاخره جواب داد. پروژه‌ی آن‌ها مورد توجه رسانه‌های مختلف قرار گرفت، تحسین شد و به‌خاطر همین مسئله، شرکت آی‌بی‌ام منابع بیشتری را به گروه کانوا اختصاص داد. کانوا می‌گوید: «یکی از مهم‌ترین مسائل برای من این بود که دستگاه را جوری بسازم که کار با آن بسیار راحت باشد. به همان راحتی که آدم گوشی تلفن ثابت را برمی‌دارد و شماره‌ای می‌گیرد.» حاصل کار گروه کانوا در آی‌بی‌ام هم نهایتاً بدل به چنین دستگاهی شد.

کانوا با حسرتی خفیف در صدایش، می‌گوید: «سایمن از خیلی جهات از زمان خودش خیلی جلوتر بود.» البته این حرف او حق مطلب را اصلاً به‌درستی ادا نمی‌کند چرا که تلفن‌های همراه هوشمند، تازه دو دهه بعد تمام دنیا را در بر گرفتند.

ادامه دارد…

[۱] Frank Canova Jr.

[۲] IBM

[۳] Boca Raton

[۴] Simon Personal Communicator

[۵] Chris Garcia

[۶] Bill Buxton

[۷] Neon

[۸] Santa Clara

[۹] Great America

[۱۰] Coherent

[۱۱] Smithsonian

[۱۲] Wozniak

[۱۳] Motorola

[۱۴] COMDEX

مطالب مرتبط:

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (مقدمه/بخش اول)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (مقدمه/بخش دوم)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل اول/بخش اول)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل اول/بخش دوم)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل اول/بخش سوم)

مطلب پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل دوم/بخش اول) برای نخستین بار در دیجی‌کالا مگ منتشر شده است.

منبع متن: digikala