اول بار سال 1987 بود که سر و کلهی این موجود شرور پیدا شد و فرصت ادغام سه ژانر وحشت، علمی- تخیلی و اکشن را در اختیار فیلمسازان قرار داد. موجودی درشت اندام و عظیمالجثه که هیچ چیز سر راهش نبود و حتی میتوانست دمار از روزگار آرنولد شوارتزنگر، آن هم در دههی هشتاد درآورد. با آن دستان عضلانی و چهرهای مخوف مشخص نبود که سر و کلهاش از کجا پیدا شده، فقط آمده بود تا جان بستاند و قربانیان را به مسلخ ببرد. زمانه، زمانهی ساخته شدن فیلمهای اکشن با قهرمانان عضلانی بود. همان قهرمانانی که هیچ چیز جلودارشان نبود و میتوانستند با زور بازوی خود هر حریفی را به آن دنیا بفرستند. اما ناگهان هماوردی سر برآورد که میتوانست آنها را تکه و پاره کند. جان مکتیرنان، کارگردان آن فیلم هم تا توانست به شکلی بیواسطه به نمایش سکانسهای خون و خونریزی دست زد تا فیلمهای «غارتگر» از همان ابتدای پیدایش زیرمجموعهای از ژانر وحشت طبقهبندی شوند.
لین رمزی که با «باید درباره کوین صحبت کنیم» (2011) از زوایای تازهای به روابط والدین و فرزندان پرداخته بود، در اثر تازهاش هم مسیر مشابهی را در پیش گرفته اما این بار تمرکز اصلیاش روی یک والده جوان است که تولد فرزندش باعث میشود از نظر روحی و روانی دچار چالش شود. اقتباسی از رمانی به همین نام نوشتهی آریانا هارویچ، قصه دربارهی گریس (جنیفر لارنس)، زن جوانی است که از زمان به دنیا آمدن پسرش، زندگیاش دیگر شور و هیجان سابق را ندارد و رابطهاش با همسرش هم تغییر کرده. مشکلات روانی او بهتدریج بیشتر میشود و گریبان همهی اطرافیانش را میگیرد.
این فیلم 51 میلیون دلار هم از 74 کشور دیگر به دست آورد تا شروع جهانی قابل توجه 102 میلیون دلاری داشته باشد. این ساختهی زک لیپوفسکی و آدام استین حدود 50 میلیون دلار هزینه تولید داشته و همین حالا بودجهاش را کاملا جبران کرده است. داستان فیلم «مقصد نهایی: خطوط خونی» درباره خانوادهای است که مادربزرگشان جان افراد زیادی را نجات داده و حالا خاندان او دچار نفرین مرگ شده است. مرگ -که در واقع شرور اصلی مجموعه است- اکنون برای انتقام آمده و میخواهد همهی اعضای این خانواده را به قتل برساند. آنها باید قبل از آنکه کشته شوند، حقیقت را کشف کنند و سرنوشت خود را تغییر دهند.
زمانی که انیمه «کابوی بیباپ» در سال ۲۰۰۱ به غرب معرفی شد، رویکرد مخاطبان به انیمه را به کلی تغییر داد. پیش از آن برای اغلب بینندگان انیمه به کارتونهای کمدی و بچگانهی ژاپنی محدود میشد؛ اما «کابوی بیباپ» چیزی بود که مخاطبان تاکنون مانندش را ندیده بودند. باوجود دستاورد واتانابه در داستانگویی در ژانر علمی-تخیلی، علاقهی او به روایت داستانهای کاملا شخصی مدتی واتانابه را از این ژانر و دنیاهای دیستوپیایی دور کرده و به سمت پروژههایی چون «سامورایی چامپلو» (Samurai Champloo)، «کرول و تیوزدی» (Carole & Tuesday) و «بچهها در شیب» (Kids on the Slope) برد.
مشابه آثار پیشین اندرسن، «طرح فنیقی» هم تیم پرستارهای دارد و در آن چهرههای سرشناسی همچون بنیسیو دل تورو، مایکل سرا، بیل مری ،ریز احمد، تام هنکس، شارلوت گنزبور، بندیکت کامبربچ، اسکارلت جوهانسون، روپرت فرند، ویلم دفو، برایان کرانستون، و میا تریپلتون به ایفای نقش میپردازند. قصه دربارهی یک تاجر ثروتمند است که 9 پسر و 1 دختر دارد، و تصمیم میگیرد همهی دارایی خود را بعد از مرگ به دخترش ببخشد اما او نمیپذیرد و میخواهد به یک راهبه تبدیل شود.
«مامور مخفی» که بزرگترین و پرخرجترین ساختهی کلبر مندونسا فیلیو است و شاید جشنواره فیلم کن 2025 را با دستهای خالی ترک نکند، داستان زندگی مردی 40 ساله از حوزهی تکنولوژی به نام مارسلو (واگنر مورا) را روایت میکند که در دههی 70 میلادی به شهر رسیفی قدم میگذارد تا نزد فرزند کوچکش برگردد اما خیلی زود متوجه میشود که این شهر از هر نظر فاسد است و آن چیزی نیست که انتظار داشت.
«28 سال بعد» فیلمی دو قسمتی است و در صورت موفقیت، احتمال ساخت قسمت سوم هم وجود دارد. اما در حال حاضر، تمرکز ما روی قسمت اول خواهد بود که بهزودی از راه میرسد.